"ضرورت اجرای اصلاح زودهنگام و دیرپای سیستم توازن درآمد با هزینه با توجه به پیر شدن جمعیت و ابزارهایی که باید به کار گرفته شود از سالها پیش به خوبی شناخته شده بود( Holzmann,1988 )،لیکن عدم جذابیت سیاسی مداخله در اصلاح فراگیر سیستم توازن درآمد با هزینه-به سبب آنکه دستاورد مالی و اقتصادی این اصلاحات هناگمی حاصل میشود که سیاستمدار مسئول اصلاحات مزبور پیشتر پست خود را از دست داده است-در انجام تغییرات حاشیهای مستمر،از نظر تناسب زمانی ایجاد مشکل میکند. این چهار روش،بهطور اجمال،به قرار زیر است: *نکول در مورد بخشی از تعهدات نسبت به کارگران موجود،به ویژه کارگران جوانتر،به روشی سازگار و متناسب با تغییرات حتمی در سیستم توازن درآمد با هزینه؛ *استفاده از عواید حاصل از خصوصیسازی داراییهای واجد مالکیت جمعی برای پر کردن خلأ(مشکلات مالی)موجود در سالهای اولیهء گذار؛ *استفاده از مقادیر کنترلشدهای از تأمین مالی از طریق اخذ وام در طی سالهای اولیه به منظور پخش هزینههای گذار به سالهای اتی که در آن سایر جنبههای اصلاحات،یعنی انگیزه های بهتر برای بازار مالی،کاهش فرار مالیاتی،و استفادهء کاراتر از سرمایهء موجود،سبب افزایش نرخ رشد کشور شده باشد؛و *انجام اقدامات مالی در بیرون از نظام بازنشستگی از طریق افزایش سایر مالیاتها از قبیل ارزش افزوده مالیاتی،1یا کاهش سایر هزینههای دولتی. به نظر من رویکرد چند رکنی دارای چندین مزیت مشخص است:این رویکرد قائل شدن به تمایز بین اهداف فقرزدایی و اهداف جایگزینی درآمد را ممکن میسازد؛تمهیدات و تدابیر کشور برای حمایت از درآمد زمان بازنشستگی را از تنوع مخاطره برخوردار میکند؛در عین حال که بسیاری از دستاوردهای اقتصادی صندوقهای بازنشستگی را حفظ میکند،بار گذار مالی را به حد اقل میرساند؛و در بحث اصلاحات،برای کارگران جوانتر،و آنهایی که با کاهش درآمد نیروی کار ناشی از جهانی شدن مواجه هستند،فایدههایی آشکار دربردارد."
عنوان مقاله [English]
The World Bank's approach to reforming the pension system